u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
![]() |
|||||||||||||||
![]() |
چهارشنبه 84/4/8 ساعت 5:33 صبح i تو را همچون بهاران دوست دارم این را برای تو می نویسم... تا بدانی
دلم می خواست چون شقایق ها گل همیشه عاشقت می شدم ... دلم می خواست تمام کوچه های خاطراتت را فرشی از گل های پونه و بابونه می گستردم... دلم می خواست تمام پنجره ها به سوی آسمان نگاه تو باز می شد... دلم می خواست از تمام سال های تنهایی به لحظه امن با تو بودن پناه می آوردم... دلم می خواست صفحات دلم را باموسیقی کلام پر مهر تو پاک می کردم... دلم می خواست بهانه ها را بهانه می کردم تا لحظه های با تو بودن به دقیقه ها می پیوست... دلم می خواست راز "سرخی گونه گل های زرد داوودی " را برایت فاش می کردم... دلم می خواست سقفی از یاس و اقاقی برای کلبه رویایت می ساختم... دلم می خواست دست های سردم را در دست های گرمت می گرفتی و به اوج رویا می رسیدم... دلم می خواست نگاه خسته ام بهانه ای می شد تا سر بر شانه های مهربانت می گذاشتم... دلم می خواست مقصد همه کوچه ها ,خیابان ها , جاده ها , به سلام گرم تو می رسید... دلم می خواست دست به دامن خدا می شدم و مقام فرشته صبر را برایت می گرفتم ... دلم می خواست نقش تمام دیوار ها یادگاری از حرکت دست تو بود... دلم می خواست به جای هزار و یک آشنای غریب , تنها تو آشنای این غریب می شدی... دلم می خواست قاتل لحظه های انتظار می شدم , تا به لحظه امن با تو بودن می رسیدم... دلم می خواست همیشه دیبای تو باشم اما ... اینجا... تنها ... دور از تو ... دلم فقط می خواهد زنده نباشم...
mamaliye ashegh نوشته شده توسط: محمد دیوانه ******* ************ ********************************* ************ ******* چهارشنبه 84/4/8 ساعت 5:18 صبح i تو که میدونستی من چقدر دوستت دارم پس چرا؟؟/؟؟/؟ نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
|
کاش بر ساحل رودی خاموش ... عطر مرموز گیاهی بودم ... چو بر آنجا گذرت می افتاد ... به سراپای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خوانـدم ... به نوای دل دیوانه تو ... خفته بر هودج مـواج نـسیم... می گذشتم ز در خانه تو کاش چون پرتو خورشید بهار ... سحر از پنجره می تابیدم ... از پس پرده لرزان حریر ... رنگ چشمان تو را می دیدم کاش در بـزم فروزنـده تو ... خنده جـام شرابی بـودم ... کاش در نـیمه شبـی درد آلـود... سستی و مستی خوابی بودم کاش چون آئینه روشن می شد ... دلم از نقش تو و خنده تو ... صبحگاهان به تنم می لغزید ... گرمی دست نوازنده تو کاش چون برگ خزان رقص مرا ... نیمه شب ماه تماشا می کرد ... در دل باغچه خانه تو ... شور من ولوله بر پا می کرد کاش از شاخه سر سبز حیات ... گل اندوه مرا می چیدی ... کاش در شعر من ای مایه عمر ... شعله راز مرا می دیدی ********** هر شب به قصه دل من گـوش می کنی ... فردا مرا چو قصه فراموش می کنی چون سنگها صدای مرا گوش می کنی ... سنـگی و نا شـنیده فرامـوش می کنی رگبار نو بهـاری و خواب دریچـه را ... ازضربه های وسوسه مغشوش می کنی دست مرا که ساقه سبز نوازش است ... با برگ های مـرده هـم آغـوش می کنی گمراه تر از روح شرابـی و دیـده را ... در شعله می نشـانی و مدهوش می کنی ای مـاهی طلائـی مـرداب خـون من ... خوش باد مستـیت که مـرا نـوش می کنی تـو دره بنـفـش غـروبـی که روز را ... بر سینه می فشاری و خامـوش می کنی در سایه ها فروغ تو بنشت و رنگ باخت ...او را به سایه ازچه سیه پوش می کنی رفتم مرا ببخش و مگواو وفا نداشت ... راهی بـجز گـریز برایم نمـانـده بـود این عـشق آتشـین پر از درد بی امـید ... در وادی گـناه و جـنونم کـشـانده بـود رفتم که داغ بوسه پر حسرت تـو را ... با اشک های دیده ز لب شسـتشو دهـم رفـتم که نا تـمام بمـانم در این سـرود ... رفـتم که با نـگـفته به خـود آبـرو دهـم رفتم مگو مگو که چرا رفت ننـگ بود ... عشق من و نیاز تو و سوز و سـاز ما از پرده خموشی ظلمت چو نـورصـبح ... بـیرون فـتاده بود به یکـباره راز ما رفتم که گم شوم چویکی قطره اشک گرم ... در لابـلای دامـن شـبرنگ زندگی رفتم که در سـیاهی یک گور بی نـشـان ... فارغ شوم زکشمکـش وجنگ زندگی
|
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
چهارشنبه 84/4/8 ساعت 4:18 صبح
i که تو را گفت که به ارباب وفا حرف مزن
دوستم داشته باش
باد ها دلتنـگند ...دست ها بیـهوده ...چشم ها بی رنـگند
دوستم داشته باش
شهر ها می لرزند ... برگ ها می سوزند ... یاد ها می گندند
باز شو تا پـرواز ...سبز باش با آواز...آشتی کن با رنگ ... عشـق بازی با ساز
دوستم داشته باش
سیـب ها خشکیده ...یاس ها پـوسیده ...شیر هم ترسیده
دوستم داشته باش
عطر ها در راهند ... دوستـت دارم ها آه چه کـوتاهند
دوستـت خواهم داشت... بیشتر از باران ...گرمتر از لبخند ...داغ چون تابستان
دوستـت خواهم داشت
شادتر خواهم شد ...ناب تر ...روشن تر...بارور خواهم شد
دوستم داشته باش
برگ را باور کن ... آفتابی تر شو ...باغ را از بر کن
دوستم داشته باش ...عطر ها در راهند
دوستـت دارم ها آه چه کوتاهند
خواب دیدم در خواب آب آبی تر بود ...روز پـر سوز نبود ...زخم شرم آور بود
خواب دیدم در تو ... رود از تب می سوخت ... نور گیسو می بافت
باغچه گل می دوخت
دوستم داشته باش ...عطر ها در راهند
خون و دل از مژه میبارم و میدانی تو
از برای تو چنین زارم و میدانی تو
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
چهارشنبه 84/4/8 ساعت 4:2 صبح
دوستت دارم عزیز من!!!!!!!!! باور کن
فقط می تونم بگم که دلم برات تنگ شده
فقط خودش می دونه چقدر دوسش دارم
برام دعا کنید
دوستدار همه شما
داداش کوچولوتون
محمد تنها
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
چهارشنبه 84/4/8 ساعت 3:19 صبح
i خیلی میخواستمت لازم نیست بگم خودت میدونی
کاش یا رب اشنائیها نبود یا به دنبالش جدائیها نبود
امـا یـک عشـق سـالـم چگونه عشقی است:
عشقی است که رشد فردی را در پی دارد- در مقابل تفکر وسواس گونه در رابطه.
عشقی است که فرد در آن تمایل و فضای کافی برای رشـد و پـیشرفـت فـرد مـقـابـل خـــود قائل باشد- در مقابل امنیت و آسودگی بصورت یکنواخت و آنکه شـدت نـیـاز گـواه بـر عشق واقعی است.
عشقی است که منافع مجزا، معاشرت با دوستان دیـگر و بـرقـراری روابـط مـعنی دار دیگر در آن جایز باشد- در مقابل زندگی اجتماعی مـحـدود و بـی تـوجـهـی بـه دوسـتـان قدیمی.
عشقی است که دو فرد یکدیگر را به پیشرفت تشویق می کـنـند- در مقابل غرق در رفتار طرف مقابل و وحشت از تغییر و پیشرفت دیگری.
عشقی است که در آن اعتماد کافی موجود باشد- در برابر حسادت، تـملک جویی و ترس از رقابت.
عشـقـی اســت که فردیت هر دو فرد از سوی هر دو مورد پذیرش و احترام اسـت- در مقابل تلاش در تغییر دیگری مطابق تصورات خیالی خود.
عشقی است که رابطه با تمام جوانب واقعیت سرو کار دارد- در مــقابل رابطه ای که بر پایه توهمات و اجنناب از موضوعات ناخوشایند است.
عشـقـی اسـت کـه دو طــرف از خودشان مراقبت می کـنـند و حالت هیجانی دو فرد وابسته به خلق خوی طرف مقابل نمی باشد- در برابر انتظار از فرد مـــقابل برای برطرف کردن تمام مشکلات و نجات وی.
عشقی است که توجه و نگرانی سالم و به اندازه نسبت بـه شـریـک زنـدگـی توام با دادن آزادی در آن برقرار است- در برابر غرق در احساسات و مشکلات فرد مقابل.
عشـقی است که دو طرف توانایی لذت بردن از تنهایی را دارا می باشند -در بـرابـر عجز در تحمل تنهایی.
عشقی است که رابطه جنسی در آن یک انتخاب آزادانه و نشـات یـافتـه از رفاقت و علاقه دو طرف میباشد- در برابر فشار در برقراری رابــطه جنسی به خاطر عدم احساس امنیت، ترس و نیاز به ارضای فوری.
واسه اونکه همه چیزم بود(فری من)
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
سه شنبه 84/4/7 ساعت 7:19 صبح
واسهء دوستان و کاربرای من=محمد خطر 007 | |||
|
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
سه شنبه 84/4/7 ساعت 7:11 صبح
نوشته شده توسط: محمد دیوانه
*******
************
*********************************
************
*******
i لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فقط واسه شما گلهای خودم
[عناوین آرشیوشده]
*********************************
********************
:: درباره من ::
![]() محمد دیوانه
من پسری با دلی صاف چون ائینه بدون عشق میمیرم و دنبال یه جفت خوب یک ماده شیر واقعی |
********************
:: لینک به وبلاگ ::
|
********************
:: آرشیو ::
********************
:: دوستان من ::
******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: خبرنامه ::
********************